وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ در ایران
وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ

وبلاگ کانون هواداران بایرن مونیخ در ایران

نامه ای به جوانیِ خودم؛ نوشته آرین روبن

ستاره هلندی باشگاه بایرن مونیخ و جهان فوتبال، از احوالاتش در این روزها نوشته است.  

آرینِ ۱۶ ساله عزیز. پنج شنبه عصر است و مادرت به مدرسه زنگ زده. او به کارش ادامه می دهد. در ابتدا به این فکر می کنی که شاید اتفاق بدی رخ داده است. چرا نکنی؟ مادر هرگز تو را از سرِ کلاس فرا نخوانده است. 

نگران نباش. همه چیز عادی است. در واقعیت قرار است همه چیز بهتر از عادی باشد اما تو قرار نیست زمانی که به او زنگ زدی، حرف هایش را باور کنی. انتظارش را قطعا نداری. زمانی که بین دو کلاس به وی زنگ می زنی، همه چیز قرار است تغییر کند. خیلی سریع. پس قبل از اینکه به او زنگ بزنی، قبل از اینکه آن اتفاقات رخ دهد، می خواهم یک چیز را همچنان در سرت نگه دارم:

همیشه فوتبال را با شوری که همواره داشتی بازی کن. همیشه راهت را برای پیشرفت کردن ادامه بده، برای کارهای بیشتر. برای بهترین شدن. این را به خاطر بسپار، این کار را می کنی؟ برای هرچیزی که قرار است اتفاق بیافتد، آن شور و اشتیاق را تا ابد حفظ کن.

مادرت به تو در آن تماس تلفنی خواهد گفت:

سرمربی تیم اول خرونینخن زنگ زد. او می خواهد که با تیم اصلی برای بازی آخر هفته سفر کنی.

فوق العاده است. نه؟ چرا حالا به این داستان اشاره کردم؟

خب، در واقع اخیرا خیلی به آن داستان فکر می کنم. لحظه ای که همه چیز شروع شد. یک فصل دیگر به پایان رسید، هفده سالگی تو و حالا یکی دیگر(فصل) در پیش است. آن هم در ۳۳ سالگی.  تنها یک سال از قراردادت باقی مانده است. بعد از آن چه کسی می داند قرار است چه اتفاقی رخ دهد.

و شاید وقتی پایانِ دوران فوتبالت، بیشتر و بیشتر به واقعیت تبدیل می شود، بیشتر به آغاز راه فکر کنی. وقتی که دیگر فقط یک بازی نیست. 

وقتی به خرونینخن رفتی این گونه بود. آنجا یک فرصت بود تا تو را به پی سی وی آیندهوون برساند. آیندهوون تو را به چلسی می رساند. در ۲۰ سالگی، در لیگ برتر انگلیس خواهی بود. و مربی ت؟ اسم او ژوزه مورینیو خواهد بود. باید تو را آماده کنم زیرا او انتظار زیادی از تو دارد. و البته از همه. خیلی سریع تفاوت بازی در لیگ برتر را حس خواهی کرد. تو نیاز داری که قوی تر، سخت تر و سریع تر باشی.

به محض اینکه به آنجا رسیدی باید خودت را دوباره از اول ثابت کنی. و هر هفته باید این کار را در قبال ژوزه بکنی تا تو را در ترکیب نگه دارد. ببین، حرف های زیادی در مورد ژوزه زده می شود. او شخصیت قدرتمندی دارد و چیزهای زیادی می خواهد. اما به محض اینکه بازی کردن را شروع کردی، تو هم در قبال خودت چنین خواهی بود. همه چیز به عنوان یک زوج عالی به نظر می رسد. او می خواهد در هر بازی و هر روز، بهترین توانت را در زمین ببیند. و تمام چیزی که تو ارائه می کنی، بهترین توانت است. چه در تمرین و چه در زمین فوتبال.

یا تلاش برای رهایی از مصدومیت.

بله، این اولین باری است که این گونه به مبارزه فرا خوانده می شوی. این چیزی نیست که دوست داشتی با آن در انگلیس کارت را شروع کنی. با استخوانی شکسته در یک بازی پیش فصل. برای دو ماه از فوتبال دور خواهی بود. اما این اتفاق فقط انگیزه ات را بیشتر می کند تا همه چیز را به خودت ثابت کنی. به ژوزه. به هم تیمی هایت. به استمفورد بریج و البته هواداران. تو می خواهی به همه نشان دهی که چه کارهایی می توانی انجام دهی. 

و تو این کار را خواهی کرد. در همان اولین بازی ات در استمفورد بریج با گلی در دقیقه ۷۲ در نوامبر سال ۲۰۰۴. بیرون از محوطه جریمه، با پای چپ. (راستی در مورد پای چپت. از گوش راست به این سمت بیا و با پای چپ بشوت. روی این حرکت کار کن، آن را تمرین کن. به من اعتماد کن، این حرکت خیلی به کارت خواهد آمد.)

تنها دو سال گذشته اما چلسی برایت یک گام مهم است. به خاطر مربی ات، به خاطر دست و پنجه نرم کردن با مصدومیت ها و البته به خاطر چیزی خاص در این تیم. به این خاطر به ژوزه اعتبار می دهم، زیرا او می داند چگونه یک تیم بسازد. و این تیم؟ واقعا تیم خوبی بود. نه فقط به خاطر اینکه شما بازیکنانی مثل لمپارد، دروگبا، تری و چک را در زمین داشتید بلکه به خاطر اینکه در آن تیم همه به هم فکر می کردند. به باشگاه فکر می کردند. جو در آن زمان فوق العاده بود. کسانی که سابقه بیشتری در تیم دارند، مراقبت خواهند بود اما هیچ کس اهمیت بیشتری از سایرین ندارد. نه تو، نه جان تری.

یک وینگر هلندی از یک مدافع انگلیسی چه چیزی می تواند یاد بگیرد؟ همه چیز.

مهم ترین چیز البته این است که برای کاپیتان شدن و رهبری تیم باید چه بکنی. او کسی خواهد بود که تو می توانی با وی صحبت کنی، چه در مورد فوتبال و چه در مورد هر چیزی. او کسی خواهد بود که به تو توصیه می کند و تشویقت می کند. از اول تا آخرین دقیقه. در زمین او مراقب همه است و چنین کاری را در خارج از زمین هم خواهد کرد.

نمی دانم آن زمان این موضوع را چقدر خواهی فهمید که جان(تری) تا چه میزان رویت تاثیر می گذارد. پس از آن دقایق استفاده کن چون دیگر با بازیکنی تقریبا شبیه او همبازی نخواهی شد. 

یا حتی تجربه ای که در چلسی داشتی را تجربه نخواهی کرد. مقام ها و جام ها در هلند هم بودند اما در چلسی تو به تاریخ می پیوندی. اولین جام در ۵۰ سال! در آن زمان حس کامل بودن نخواهی داشت زیرا دوباره مصدوم می شوی. اما از آن لحظات بیشتر از من لذت ببر. به طور مناسبی قدر آن را بدان زیرا عضو آن تیم بودی، مهم بودی و کارت را هم انجام دادی.

و به تیم کمک کردی سال بعد یک جام دیگر را هم ببرد.

بعدش چی؟

گام بعدی فرا خواهد رسید.

رئال مادرید.

در انگلیس از همان بازی اول می فهمی که در آنجا با فوتبال زندگی می کنند و نفس می کشند. اما در اسپانیا شرایط متفاوت است. آنها با فوتبال زندگی نمی کنند و آن را نفس نمی کشند. در اسپانیا فقط زندگی است. بعد از دو سال در آنجا می فهمی که فوتبال همچنین یک بیزنس است. و تو در این باره خوشحال نخواهی شد.

می بینی، تا این لحظه همه چیز منطقی به نظر می رسد. از یک پسربچه در مدرسه به خرونینخن، به پی اس وی، به چلسی، به رئال مادرید. به جام های لیگ و حذفی و نیمه نهایی های لیگ قهرمانان اروپا. همه آنها همیشه در مسیر پیشرفت بود. در مسیر ماجراجویی. در مورد گام بعدی و اینکه چگونه می خواهی بازیِ خودت را بکنی.

اما بایرن؟ بایرن مونیخ را به عنوان یک گام رو به عقب خواهی دید. البته که آنها جام های لیگ و حذفی را داشتند اما برای تو، در آن زمان، همه چیز بردن لیگ قهرمانان اروپاست و بایرن مونیخ مدعی آن نیست. تو در چلسی و رئال مادرید هم به آن نرسیده ای. و من می دانم که تو زمانی که از پیشنهاد آنها بشنوی، چه با خود فکر می کنی:

من هرگز آنجا نخواهم رفت.

رئال مادرید در آن زمان بزرگترین باشگاه جهان بود. و تو حس خواهی کرد، با آنها، که در نوک قله ها هستی و هر چیزی گام رو به عقب است. می خواهم چیزی را در این باره به تو بگویم:

در طول زندگی ات هرگز در مورد یک چیز، تا این حد اشتباه فکر نکرده ای!

رفتن به بایرن، بهترین تصمیمی است که خواهی گرفت. در بایرن، تو عضو چیزی بیشتر خواهی بود، زیرا موفقیت تنها در زمین چمن نیست بلکه در همه سطوح مهم است. خواهی دید. از نظر مالی، از نظر جهانی. داخل آلمان و در تمام اروپا، آن آرم باشگاه و آن رنگ ها، معنای خاصی خواهند داشت. هیچ کس انتظار ندارد که انجامش دهی، اما تیم در همان سال اول به فینال لیگ قهرمانان اروپا می رسد. 

در سال ۲۰۱۱ خیلی زود حذف خواهی شد اما سال بعدش، زمانِ بایرن خواهد بود. فینال لیگ قهرمانان ۲۰۱۲، در جلوی دیدگان تماشاگران خودی برابر تیم سابقت، چلسی. دیگر از این بهتر نمی توان نوشت. به جز... نمی دانم چطوری آن را بگویم اما آن شب به یک کابوس تبدیل خواهد شد.

حرف های زیادی در مورد فینال زده خواهد شد. کارهایی که می توانستی انجام دهی و کارهایی که که نباید انجام می دادی اما چیزی است که مردم نه می بینند و نه در موردش خواهند نوشت. آن هم اولین روز تمرین بود. چند هفته بعد. صادقانه بگویم که که تو از همان بعد از فینال آماده حضور در تمرینات بودی اما شاید همه شما به آن فاصله زمانی نیاز داشتید. زیرا وقتی که به تمرین برمی گردی، حسی وجود دارد..

روزهای اولِ زیادی را در دوران فوتبالت سپری کرده ای و همه آنها تقریبا شبیه هم دنبال می شود. همه به صورت تدریجی به فرم اصلی خود برمی گردند. اوکی، دوباره شروع کنیم..

اما، این دفعه داستان این نبود. این دفعه همه چیز بیشتر از یک حس بود. بلکه روح و جان(روحیه تیمی) بود. همه یک چیز می خواستند. یک چیز واقعا:

انتقام.

و هر بازی، چه در بوندسلیگا، چه در جام حذفی و چه در لیگ قهرمانان اروپا فقط برای تصحیح اشتباه آن فینال(۲۰۱۲) بازی خواهد شد. هر برد، هر گل قرار است که دوباره ما را به آن برگرداند. و یادت می آید که از شوت با پای چپ برایت گفتم؟ به آن فکر کن.

به آن فکر کن وقتی به فینال لیگ قهرمانان آن سال می رسی. به آن فکر کن وقتی در نیمه دوم، به محض اینکه بایرن جلو می افتد، بروسیا دورتموند بازی را ۱-۱ مساوی می کند. در دقیقه ۸۹ به آن فکر کن وقتی کمتر زمانی باقی مانده است. از راست به حریف بزن، با چپ کنترل کن و بگذار برود(توپ)

هشت سالی که در بایرن مونیخ داری، پرافتخارترین دوران فوتبالت خواهد بود. ۳ نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا، ۳ فینال، یک لیگ قهرمانان اروپا. ۶ بوندسلیگا و ۴ جام حذفی. اما جدا از عناوین و جام ها، نمی دانم چگونه برای اینکه چقدر این باشگاه برایت معنا خواهد داشت، آماده ات کنم. شاید خیلی بیشتر، چون توقعش را نداشتی.

پس چه می توانم بگویم؟

خب، یک چیز اینکه حذف عجیب و غریبی از لیگ قهرمانان ۲۰۱۷ را تجربه خواهی کرد. همان طوری آن را رها خواهم کرد.  

اما چیزی که واقعا می خواهم بدانی این است که در ۳۳ سالگی، آن شوری که داری هنوز همینجاست. آن راهی که قرار است همواره بهتر شود، هنوز همانجاست. وقتی به عقب نگاه می کنم فکر می کنم این همان چیزی است که بیشتر از هر چیزی ما را به اینجا رساند. آن شور و اشتیاق، فارغ از هر چیزی که تاکنون انجام داده ای، برای ادامه دادن به بازگشت به زمین، برای ادامه دادن به بدست آوردن چیزهای بیشتری از همان زمین.

خلاصه اینکه من نمی دانم آن لحظه کی فرا خواهد رسید. چه زمانی آن شور و اشتیاق مرا ترک خواهد کرد. نمی دانم سال آینده خواهد بود یا سال بعد از آن اما وقتی که زمانش فرا رسید، اعتقاد دارم که همه ما می دانیم باید به چیز دیگری فکر کنیم. شاید کنار کشیدن، شاید ترک فوتبال. شاید یک انتقال کوچک پایانی برای ماجراجویی های دیگر. 

زمان خواهد گفت. و این زمان خیلی خیلی خیلی سریع می گذرد. 

پس برای حالا، بیش از این مادرت را منتظر نگذار( و به او زنگ بزن)

-آرین

منبع

نظرات 4 + ارسال نظر
مانو روبری پنج‌شنبه 26 مرداد 1396 ساعت 00:01

قسمت بایرن گریه ام گرفت
ای کاش نروی قهرمان

محمد پنج‌شنبه 26 مرداد 1396 ساعت 18:56

نامه بسیار عالی و اشک آوری بود موفق باشی شاه روبن تو درقلب تمام طرفداران هستی

مهدی پنج‌شنبه 26 مرداد 1396 ساعت 20:10

بسیار عالی.
ممنون

هایزنبرگ پنج‌شنبه 26 مرداد 1396 ساعت 21:14

بسیار جالب و زیبا بود مخصوصا قسمت مربوط بع بایرن مونیخ خاطرات تلخ و شیرین زیادی رو زنده کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد